بنابر یک نظریه جامعه شناختی : یک رشته افکار در صورتی معتبرند که با اوضاع یک جامعه در یک مرحله ی معین تاریخی سازگاری داشته باشند و اگر این سازگاری را از خود نشان ندهند از درجه اعتبار ساقط می شوند.»
حال باید دید که افکار دیروز می تواند راهگشای امروز جامعه مان باشد
دربررسی آرای کارل مانهایم به روایت لوئیس کوزر در کتاب زندگی و اندیشه بزرگان جامعه شناسی به جمله ای برخوردم که به گونه ای عجیب در اینروزهای استان و کشورم ملموس و قابل ادراک است. .اندیشه دارایان با اندیشه نداران یکی نیست ، افکار طبقه متوسط با ایدئولژی قشرهای فئودال تضاد دارند اندیشه آرمانگرایانه مبتنی بر حهتگیری در آینده طبقات محروم با اندیشه عقیدتی کسانی که از وضع موجود سود می برند و از سامان کنونی دفاع می کنند؛ تفاوت دارد».
فردی را می شناسم که معمولا" در جلسات گروههای به اصطلاح اصلاح طلب می نشیند و در هر جلسه اشارات فراوانی به رزومه کاری اش و اینکه پستی ندارد و زبانش به نقد از وضع فعلی بشذت تیز و سرخ بود. تا اینکه اخیر" حکم مشاورت یکی از ادارات کل را به او داده اند و چقدر در لحن و گفتارش تفاوت بوجود آمد.و اکنون او دیگر هم به مدافعان سفت و سخت وضع موجود پیوسته است.
به گونه ای غریب افکار آنان که به منافع مادی و غیر مادی دسترسی یافته اند به دفاع از وضع موجود تغییر لحن یافته است و آنان که سهمی نیافته به لعن و نفرین و فحش مشغول.
در تجربۀ بچهپولدارهای تهران مهمترین درس برای تگذاران نهفته است و آن پایان دادن به اقتصاد رانتی است محمد طبیبیان این مطلب با کمی ویرایش در شماره 21 (آبان ماه 1393) مجله اندیشه پویا منتشر شده است. 26 آبان ماه 1393
به دلیل رفتارهای برخی پولدارشدههای جدید و انعکاس جلوهگری آنها در جامعه، عکسالعملهای مختلفی در نشریات و فضای مجازی دیده شده است. به نظر میرسد برخی افراد، از این رفتارهای جلوهگرایانه برآشفته شدهاند و در پی استفاده از فرصت برای تثبیت ایدئولوژی خاص خودشان برآمدهاند و از طرف دیگر برخی این رفتار را قابل توجیه میدانند و بر مبنای ایدۀ به رسمیت شناختن ثروت، آن را قابل تحمل تلقی میکنند. اگر این تقسیمبندی صحیح باشد به هر دو دیدگاه مربوطه ایراد وارد است و شاید لازم باشد به هر دو جنبه با موشکافی بیشتری نظر کنیم. این نوع رفتارها، نمودها و علامتهای فرهنگی هستند. به تعبیر دیگر عرصههای کارکردی درون فرهنگ و کنشهای جامعه هستند. اگر از این زاویه نگاه کنیم شاید درک بهتری از سازوکارها و کنشهای فرهنگی جامعه عاید ما شود. نظریۀ طبقۀ تنآسان، شاید در نظریه اقتصاد، کسی که بهتر از دیگران رفتار این چنینی را توضیح داده اقتصاد دان قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم، تورشتاین وبلن است که در کتاب "نظریه طبقه تن آسان" به این مطلب پرداخته است. تألیف تورشتاین وبلن یکی از معدود کتابهای اقتصادی قرن نوزدهم است که کماکان خوانده میشود و به دفعات تجدید چاپ شده و آخرین چاپ آن هم مربوط به سال 2013 است. وبلن این کتاب را دربارۀ تحولات اجتماعی قرن نوزدهم نوشت؛ وقتی که جامعۀ فئودالی مشغول پوست انداختن بود و جامعۀ صنعتی در حال نمایان شدن. توجه او به این پرسش معطوف بود که چگونه برخی نهادها و شیوههای اجتماعی دوام میآورند و خود را به شکل جدید ظاهر میکنند. وبلن میگوید که در هر جامعهای ــ بهجز جوامع اولیۀ انسانی ــ دو نوع رفتار اقتصادی قابل مشاهده است. یکی فعالیت دستافزاری» (workmanship) یا سازندگی است که با ایجاد ظرفیت فایدهرسانی در بهبود زندگی انسانی کارساز هستند و دیگری رفتار غارتگری (predatory) یا فراچنگآوری که برای کسی که در آن درگیر است اسباب منزلت اجتماعی تلقی میشود. از دید وبلن این دوگانی (dualism) رفتار از دو قشر اجتماعی ناشی میشود و میزان شکاف بین این دو، با افزایش تقسیم کار اجتماعی و تخصص اقتصادی کاهش مییابد. وبلن استدلال میکند هنگامی که این دوگانی را به حیطۀ تولید کالا و خدمات تعمیم دهیم، دو نوع کار» را میتوان تشخیص داد. یکی کار صنعتی (شامل کشاورزی و ساختوساز) که با فراگردهای مکانیکی همراه است و دیگری فراگردهایی که عمدتاً جنبۀ پولی و مالی دارند. اگر این دوگانی را به حیطۀ مصرف تعمیم دهیم هم با دو گروه کالا و خدمات مواجه میشویم. یکی کالاهای مفید که برای تداوم زندگی لازم هستند و دیگری کالاهای ضایعهبار که برای نشان دادن و جلوهنمایی جایگاه اجتماعی لازم است. در جوامعی که فعالیت دستافزاری» و کار مولد غلبه دارد، تقلید و همچشمی بیشتر از نوع کار صنعتی و نوآوری و تولید است و فخرفروشی آن نیز چندان بارز نیست. اما هنگامی که در یک جامعه، سازوکار فراچنگآوری و غارت غلبه دارد، همچشمی، جنبۀ مالی و ثروت غیرمولد دارد و با تلاش بسیار فخرفروشانه و جلوهگرانه ظاهر میشود. طبق نظر وبلن، در مراحل اولیۀ تحول جوامع، تقسیم تولید بر حسب کالای مفید یا ضایعهبار در راستای جنسیت صورت میگرفت. ن عمدتاً کالای مفید تولید میکردند و مردان در کار چپاول و تهاجم(ازجمله شکار) بودند. در دورههای بعد این تقسیمبندی در امتداد طبقات اجتماعی ادامه پیدا کرد. طبقات پایین درگیر فعالیت مفید بودند و طبقات بالا درگیر فعالیتهای ضایعهبار که البته قرار گرفتن آنان در طبقات بالا نیز براساس شیوههای سلطهجویی و زورمداری ممکن شده بود. در مراحل بعدی توسعۀ جوامع و وفور کالاهای اقتصادی، رقابت در تلاشِ معاش دیگر مانند آنچه در جوامع فقیرتر وجود داشت نبود. تلاش و رقابت برای کسب منزلت اجتماعی شدت یافت و حتی بحرانی شد. وبلن استدلال میکند که در جوامع مدرن مصرفِ فخرفروشانه بهصورت مستقیم توسط فرد یا غیرمستقیم از طریق مصرف همسر، فرزندان یا وابستگان ظاهر میشود و سه مؤلفه را در مصرف فخرفروشانه تشخیص میدهد. یکی اجتناب از کار یدی و دستی و درواقع اجتناب از کار مولد که آن را تنآسانی فخرفروشانه» میخواند. دوم ولخرجی و هزینهتراشی بیپروا. سوم فخرفروشی در استفادۀ غیرمسئولانه از منابع یا فخرفروشی از طریق ضایع کردن منابع، به عبارت دیگر مصرف فخرفروشانۀ زمان، پول و منابع (مانند بلندمرتبههایی که اتومبیل را با آسانسور به طبقات مربوطه میبرند یا در طبقات مختلف استخر و مانند آن احداث میکنند). میل و بلکه جبر فرهنگی به مصرف فخرفروشانه، اگرچه ریشه در طبقات مسلط جوامع بدوی خصوصاً جوامع وحشی غارتگر و چپاولگر (از جمله جامعۀ اروپای فئودالی) دارد(در طول تاریخ افتخار و شاُن بالای افراد، پهلوانان ملی و قبیله ای و فرمانروایان با نوعی از رفتار تهاجمي و توان مقهور کردن و غنیمت آوردن همراه بوده است)، اما رفتار این طبقه به صورت نهادهای اجتماعی به برخی طبقات جوامع امروزی (خصوصاً جوامع شهری) نیز سرایت کرده است؛ با نشان دادن توان چپاول و تحمیل جلوۀ فخرفروشی به دیگران با روشهایی که برای آنها جنبۀ آیینی نیز مییابد. آنچه وبلن بیان کرده بود، در جامعۀ امروز ما نیز نمایان شده است. کسانی با رفتاری تهاجمی، به فخرفروشی، مصرف ضایعهآمیز وقت، پول و منابع مشغولند و از بیان این نکته که ما پول داریم و رشک و حسد دیگران را تحریک میکنیم نگران نیستند. سالها پیش صحبت از فخرفروشی کسانی بود که با هواپیمای دربست مهمانان عروسی را به سفر زیارتی خارج از کشور بردهاند. اخیراً هم که برگزاری مراسم عروسی با حضور همۀ مهمانان در ترکیه و دوبی و. معمول شده است. بسیار میشنویم که همسر و دختران آقایی که خودش همیشه کت کهنهای بر تن دارد، با جواهرات و البسۀ بسیار فاخر در مجالس نه ظاهر میشوند که نمونهای از رفتار فخرفروشانۀ غیرمستقیم است. یا اینکه در خیابانهای پرترافیک تهران، اتومبیلهای بسیار گرانقیمتی را میبینیم که حرکت در سرعت پایین برای موتور آنها زیانبار است. (اتومبیل گرانقیمتی را در ترافیک تهران دیدم که چند جوان سوار آن بودند و کروکی را کنار زده بودند درحالیکه درجۀ آلودگی هوا حتی برای کسانی که پنجرههای اتومبیلشان را بسته بودند خفهکننده بود.) این رفتار فخرفروشانه در برخی موارد نشانی از فرومایگی است و همچون یک جبر فرهنگی خود را به طبقهای که ناگهان به ثروت رسیدهاند تحمیل میکند. 2 مدتی پیش دوستی که عضوی از خانوادۀ قدیمی صنعت ایران است و صاحب مکنت، تعریف کرد یکی از سردمداران چپگرایی کشور که همه هم میشناسندش، یک مهمانی برگزار کرده بود که این دوست ما هم جزو مدعوین بود. تعریف میکرد که مهمانیهای پرزرقوبرق و پر از ریختوپاش زیاد دیده اما آنچه در مهمانی این فرد دیده در تصورش هم نمیگنجیده است. درواقع داشتن گرایش چپ یا راست در رفتاری که جریان فرهنگی به فرد تحمیل میکند هیچ تمایزی ایجاد نمیکند. این افراد زندگی دوگانه دارند؛ در زندگی خصوصی سرمایهدار و حتی رانتخوار هستند ولی در زندگی اجتماعی و برای دیگران یک کمونیست. نمونۀ این افراد در کشور کم نیستند. بنا بر این به جای تاکید بر افراد یا موارد خاص بهتر است سعی کنیم ساز و کار های فرهنگی که این رفتار ها را بر می انگیزد، باز شناسیم. 3 وبلن در قرن نوزدهم متوجه شده بود که در جامعۀ پیشرفتۀ صنعتی، همچشمی کردن دیگر به شکل گذشته مانند تنآسانی و زندگی مُصرفانۀ جامعۀ فئودالی نیست. بلکه دانشمندان، مخترعان، کارآفرینان، هنرمندان، مدیران، متخصصان و مانند آن از طریق رقابت در کار مفید برای خود جایگاه و منزلت ایجاد میکنند نه از طریق فخرفروشی مصرفی. با این حال در جوامع جدید مصرف کاهلانه و خودنمایی، همچنان در افرادی دیده میشود؛ بیشتر در افرادی که ناگهان ثروتمند شدهاند ــ مانند ورزشکاران حرفهای، خوانندگان و كساني كه "سلبریتی" خوانده مي شوند. رفتار مصرفگرایانۀ تجملی این افراد نیز برای ناظران جنبۀ تماشای یک نمایش را دارد. سالها بعد که این افراد ثروت خود را از دست میدهند هم دیگر کسی از آنها یاد نمیکند. اگر روندی که بیان شد صحت داشته باشد، ما به عقب برگشتهایم. به جای تقویت روابط اقتصادی مبتنی بر شاکلۀ علمی و صنعتی برای تقویت اقتصاد، به شاکلۀ روابط مشابه در خانزادههای مغولی برگشتهایم که غارت و به چنگ آوردن، مایۀ ادعای منزلت بود و نمایش آن نیز از طریق مرکب و یراق نفیس، لباس فاخر و سلاح و زیور و جواهر انجام میشد. در گذشته انتظار داشتیم که جوانان از طریق رقابت در مسابقههای بینالمللی علمی منزلت کسب کنند یا از طریق اختراع و ابتکار و کارآفرینی به جامعه خدمت کنند و برای خود منزلت و ثروت به دست آورند اما حالا با افرادی مواجهیم که به مصرف مُصرفانه افتخار میکنند. این افراد را باید با این سؤال مواجه کرد که مأخذ این ثروت از کجاست؟ اگر از محل رانت و فرصتهای فسادآمیز است که افتخاری ندارد. اگر هم کسب ثروت از طریق ابتکار، تولید و نوآوری، علم و فعالیت مفید به حال جامعه است، که این روش، خودبهخود منزلت میآورد و نیازی برای به رخ کشیدن مادیات نیست. در تجربۀ بچهپولدارهای تهران مهمترین درس برای تگذاران نهفته است و آن پایان دادن به اقتصاد رانتی است. بستن سایت و برخورد حذفی سرپوش گذاشتن بر یک پدیده است. در کشور ما رسم بر این است که بر آنچه نامطلوب است سرپوش میگذاریم. در کشورهای پیشرفته اما تمایل بر این است که ناهنجاریها نمایان شود تا ضرورت یافتن راهحل اصولی برای آنها از یاد نرود. از نیچه فیلسوف آلمانی نقل شده که گفته است: اشتباهات کوچک اگر پنهان بماند بهصورت فسادهای بزرگ سر بیرون میکند.»
اعداد و حافظه
نوستالژی وبلاگ نویسی .
چند هفته ای است که تبلیغات تلویزیونی و رادیویی بانکها متمرکز است بر استفاده شهروندان و مشتریان جهت استفاده از رمزهای دوم یکبار مصرف. وقتی امروز بعد از یکسال سر و کله زدن با ذهنم توانستم وبلاگم را بازیابی کنم ، یاد این نکته که اعداد در زندگی عینی و ذهنی آدمها چقدر اهمیت پیدا کرده اند ، بر خود لحظه ای لرزیدم ! آیا همانطور که انسانها به تعبیر برخی از نظریه پردازان اسیر کالاها و سازمانهای آفریده خودشان شده اند، می توانند به اسارت اعداد در بیایند؟!
خوشحالم که می توانم به وبلاگم که نوستالژی سالهای نه چندان دور بوده است دسترسی داشته باشم و این سطور را به مخاطبینی که فکر کنم دیگر در وبلاگها نیستند هدیه بدهم . مخاطبینی که سالهاست از وبلاگها کوچ کرده اند و به شبکه های اجتماعی مانند: واتساپ ، اینستاگرام وتلگرام پیوسته اند. اما چند مدت است که از این فضاها و شبکه ها لذت نمی برم. می خواستم به وبلاگم برگردم و یاداشت های روزانه ام را بر بستر وبلاگ بنگارم. هر چند احساس تنهایی می کنم اما شاید دل تنهایم اندکی تسلی بیابد!
تا پایان دولت یازدهم آقای دکتر حدود 5 ماه بیشتر باقی نمانده است و در این میان دولت چه در سطح ملی و چه در سطح استانی برای تکرار خویش در انتخابات دوازدهم ریاست جمهوری تحرکات جدی ای را آغاز کرده است. شاید زمان آن فرا رسیده است که با ارزیابی منصفانه عملکرد دولت چه در سطح ت خارجی و چه در تدبیر داخلی به درک درستی از آنچه گفت و وعده داد تا آنچه در عمل محقق کرد » رسید .ضمن اینکه به عنوان کسی که در پیرامون کشور زندگی کرده و الحاقاتی نظیر سنی بودن و بلوچ بودن در هویتم ایرانی ام دارم عملکرد دولت چه تاثیری در زندگی من و دیگر حاشیه نشینان همگن با من داشته است؟
وقتی از پیرامون و حاشیه صحبت می شود شاید سرآمد توجه به پیرامون ، دولت شبه سوسیالیستی باشد . تهایی مانند: سهام عدالت ، یارانه ، تسهیلات بنگاههای اقتصادی زود بازده و کارآفرین ، مسکن مهر و.اقشار ضعیف و تهیدست جامعه که بخش اعظم استان ما در آن جای داشتند را هدف قرار داد و هر چند در عمل این تیهای عدالت گرایانه شکست خورده و تبعات بیشماری مانند رکود و تورم را بجای گذاشتند ، اما به نوعی توجه به پیرامون و حاشیه بود . در حالیکه این توجه در دولت لیبرالی و با نگاه کارگزارانی اش به اقتصاد که مرکز و صنایع بزرگ را مورد توجه قرار می داد از اساس قربانی شد.
منشور حقوق شهروندی که اخیرا از آن رونمایی شده است ، نمادهای آن در نمودهای عینی خود دولت کمتر جایی داشته است. تهای اجتماعی دولت که بر محوریت 5 آسیب مهم و توجه به کنشهای مدنی شکل گرفته بود نیز در استان با توجه به بافت خاص آن راه بجایی نبرد . در حوزه فرهنگی نیز با وجود گشایش و آزادیهای نسبی مطالبات فرهنگی بدلیل نبود ت کلی و برنامه عملیاتی مدون ، با دستاوردهای قابل اعتنایی رو برو نبودیم . اینها اشارات کلی به عملکرد ملی دولت در بحث پیرامون بودند. اما گریزی بزنیم به عملکرد تیم استانی دولت :
بیش از سه سال است که از انتصاب آقای هاشمی به عنوان استاندار یکی از پر مساله ترین و پهناورترین استانهای کشور می گدرد و شاید زمان آن رسیده است که کارنامه.3 ساله ظریف استانداران » _ به تعبیر یکی از رومه ها بخاطر حضورش در شبکه های اجتماعی_ را بر اساس پارامترها و شاخصهای مختلف و فرصتها و محدودیت فرارو به محک ارزیابی و نقد بگذاریم تا مشخص شود ایشان چه کرده است . مجال این کانال و این پست تلگرامی در اینباره اندک است اما آنچه مشخص است آقای هاشمی در بدو ورود با رصد شرایط متوجه این نکته مهم شد که
جامعه شناسی و روان اجتماعی مردمان استان چگونه است ؛ شکافهای فعال در آن چگونه نیروهای اجتماعی را آرایش و سامان داده است ؛ سطح مطالبات گروهها و اقوام مختلف به کدام سمت میل می کند ، وزن مراجع اجتماعی ، فرهنگی و ی به چه میزان است و چگونه با آنها کار کند ، با رویکرد اصلاح طلبی که بر مبنای آن گزینش و در استان بکارگمارده شده چگونه رفتار کند . بر مبنای این گزاره ها و فهم آن کنش خود را تنظیم کرد . براین اساس وی تشخیص داد که فضای دو قطبی مذهبی و قومی حاکم براستان قدرت ت ورزی را به سادگی امکان پذیر ساخته است و به سادگی می توان در این فضا به چپ و راست زد. می تواند با توزیع رانت ، مناصب و توجه و زدو بند با مراجع مذهبی و طایفه ای مقبولیت عمومی بیابد و از طرف دیگر با برخی رفتارها و گفتارهای پوپولیستی نظیر پوشیدن لباس بلوچی و.بر مطالبات عمیق اجتماعی ، اقتصادی ، مدنی و قومی سرپوش بگذارد.
بررسیها نشان می دهد که بدلیل تضعیف نگاه به پیرامون در حوزه اقتصاد ، بعد از سه و اندی سال نمی توان به هیچ دستاورد قابل اعتنایی اشاره کرد ، آسیب های اجتماعی از جمله حاشیه نشینی 5 شهر استان از جمله کلانشهر زاهدان را در بر گرفته است . طایفه گرایی بدلیل همنشینی مقامات عالی با نخبگان طایفه ای مشروع شده و در حال جولان دادن است ، به نخبگان توسعه مدار که بر گرد هیچ کانون توجهی نبودند نظری افکنده نشده است .
حال بعد از سه سال که دولت در سطح کلان و مدیر عالی استان نیاز به تکرار خویش در انتخابات آینده دارند بنابراین در آستانه انتخابات به تحرکات جدیدی دست زده اند که متاسفانه در آنها بوی عوامفریبی و توهین به شعور عامه مردم احساس می شود . در واقع بر اساس این تحرکات دولت و تیم آن در نظر دارند پایگاههای رای را برای تکرار دولت و بقای مدیر استانی آن حتی به شیوه های پوپولیستی سازماندهی کنند!
مذاکره و جلب نظر ون تراز اول استان ، مذاکره پشت پرده با سرداران و خوانین ، مصادره برنامه های فرهنگی ، انتصاب چهره های خوشنام به جهت بهره برداری از محبوبیت آنها ، توزیع رانت توجه و از این دست اقدامات تیم استانی دولت است.
یاسرکرد _ مرزارتباط
معتقدم وب اگر مخاطبی هم نداشته باشد ، اما درونیاتم را بیشتر می کند . جالب است که تمام نوشته هایم در این دو سال بر روی صفحات شبکه های اجتماعی بوده است ، کاملا از بین رفته است و این هم از عیوب جدی شبکه های اجتماعی است.
بیاد روزهای خوب وب نویسی نوشتن را دوباره شروع می کنم هر چند دلتنگی هایم در سال اخیر بدلیل از دست دادن پسرم از حد فزون است. اما معتقدم می شود بار دیگر زندگی را با نوشتن و نوشتن برگرداند و برای هزاران فرزندی نوشت که امید به بزرگترهایی مثل ما دوخته اند.
درباره این سایت